@ عـــــــــــــــــشق مـــــــــــــــــهدی@

... منتظران مهدی بسم الله ...

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ @ عـــــــــــــــــشق مـــــــــــــــــهدی@ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد

یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد

برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه .

او از خوبان درگاه ماست حضرت اومد دید یه مردی هست

داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور

به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست .

از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل

میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در

یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو

هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی

من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی

من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام

رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و

مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه .

گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم

تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم

 

 

 

>

[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 13:10 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

 

 


تو در کدام ثانیه می آیی ،


بگو ساعتها را در همان لحظه نگه دارم ،



میخواهم سیر تماشایت کنم . .!!

 


اگر هنوز هم تو را آرزو می کنم؛ برای بی آرزو بودنِ من نیست؛




حتما آرزویی زیباتر از تو، سراغ ندارم ...

 

 

>

[ سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 12:33 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،

خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجد و

در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش

را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید))..

از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد

ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست

در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد..

شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))

وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،

خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم

و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.

به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.

بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

 

>

[ شنبه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 22:46 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

قطاری که به مقصد خدا می رفت در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت : مقصد ما خداست ، کیست که با ما سفر کند ؟

کیست که رنج و عشق رو با هم بخواهد ؟

کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟

قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند ، از جهان تا خدا هزاران ایستگاه بود . در هر ایستگاه که قطار می ایستاد ، کسی کم می شد ، قطار می گذشت و سبک می شد ، زیرا سبکی قانون راه خداست .

قطاری که به مقصد خدا می رفت ، به ایستگاه بهشت رسید ، پیامبر گفت : اینجا بهشت است ، مسافران بهشتی پیاده شوند ، اما اینجا ایستگاه آخر نیست .

مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند ، اما اندکی باز هم ماندند ، قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند . آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : درود بر شما ، راز من همین بود ، آن که مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد …

و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری. . .

 

 

>

[ جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 22:31 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

گنجشک به خدا گفت:لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگیم؛سرپناه بی کسیم،طوفان تو آن را از من گرفت،کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟؟


خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود،تو خواب بودی،باد را گفتم لانه ات را واژگون کند،آنگاه تو از کمین مار پرگشودی!!!

 

چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی....
 
 

 

>

[ شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 20:46 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

رخت ِ زیبای آسمانی را

خواهرم با غروربر سر کن

نه خجالت بکش نه غمگین باش

چادرت ارزش است باور کن



بوی ِ زهرا و مریم و هاجر

از پر ِ چادرت سرازیر است

بشکند آن قلم که بنویسد:

"دِمُدِه گشت و دست و پا گیر" است



توی بال ِ فرشته ها انگار

حفظ وقت ِ عبور می آیی

کوری ِ چشمهای بی عفت

مثل یک کوه نور می آیی



حفظ و پوشیده در صدف انگار

ارزش و شان خویش میدانی

با وقاری و مثل یک خورشید

پشت ِ یک ابر ِ تیره میمانی



خسته ای از تمام مردم شهر

از چه رو این قدر تو غم داری؟

نکند فکر این کنی شاید

چیزی از دیگران تو کم داری !!



قدمت روی شهپر جبریل

هر زمانی که راه می آیی

در شب ِ چادرت تو می تابی

مثل یک قرص ِ ماه می آیی



سمت ِ جریان ِ آبها رفتن

هنر ِ هر شناگری باشد

تو ولی باز استقامت کن

پیش ِ رو جای بهتری باشد



پر بکش سمت اوج میدانم

که خدا با تو است در همه جا

پر بزن چادرت تو را بال است

و بدان می برد تو را بالا



در زمانی که شان و ارزش جز

به دماغ و لباس و ماشین نیست

توی چادر بمان و ثابت کن

ارزش واقعی زن این نیست ...!!!

>

[ شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 20:23 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ (ره):

ﻫﯿﭻ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﺑﻌﺪﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﻧﯿﺴﺖ؛

ﺯﯾﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ؛

ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﻢ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ...

 

>

[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 12:50 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

انگار چینی‌ها پس از كشتار ترك‌های مسلمان كشور خودشان، تصمیم گرفته‌اند به مقدسات مردم مسلمان ایران هم به موهن ترین شكل ممكن حمله كنند.
تا پیش از این، Made In China حتی به تسبیح‌ها و جانمازهای ایرانیان رسیده بود و حالا كلمه «الله» و عبارت مقدس مسلمانان یعنی «بسم الله الرحمن الرحیم» را به قسمت پشت شلوارهای ایرانیان برده‌اند این شلوارهای جین زنانه در فروشگاه‌های افسریه، حوالی خیابان‌های اول و دوم به قیمت دوازده هزار تومان در حراجی به فروش می رسند.
بیشتر خریداران هم به نوشتار پشت جیب شلوار توجه نمی‌كنند و صرفا به خاطر قیمت و دوخت شلوار ان را خریداری می‌كنند. فروشنده هم اطلاعات چندانی درباره محل خرید شلوارها و ...نمی‌دهد؛ البته برخی از خریداران به دلیل عبارت پشت شلوار از خرید آن خودداری می‌كنند.
به تصویر این شلوارهای جین چینی كه به تازگی به بازار ایران وارد شدند، نگاه كنید؛ عبارت«بسم الله الرحمن الرحیم» كه «الله» آن دوبار تكرار شده است، روی جیب‌های عقب این شلوارهاست و یك بسم الله هم برعكس نوشته شده است.
در مكتب اسلام برای كلمه الله حرمت قایل شده اند، به گونه‌ای كه حتی برای دست زدن به خط و نوشته آن باید وضو داشت و... و حالا درست در قسمت نشیمنگاه این شلوارها این كلمه گلدوزی شده و بدتر آن که در تهران ـ که خیلی‌ها دوست دارند آن را ام القرای جهان اسلام بنامند ـ به فروش می رسد!
با توجه به اینكه این شلوارها تازه به كشور وارد شدند، هنوز تعدادشان مشخص نیست، ولی به دلیل آنكه در مارك داخلی شلوارها، عبارت "Made In P.R.C" مخفف عبارت "People Republic of China" به معنی جمهوری خلق چین درج شده است،

 

 

>

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 19:34 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

 

*گفتـــــ: زيبــــا مي شوے!

گفتمــــ :زيبا هستمــــ

*گفتـــــ : زيباتر مے شوے

گفتمــــ : زيبـــــاتر هم شدمـــ...

*گفتــــ : تو زيبايے را دوست ندارے!

گفتمــــ :ا تفاقا هم زيبايے را و هم خالق زيبايے را

*گفتــــ: يك بار هم كہ شده زيبايے را تجربه كن..حس خوبے است

گفتمــــ: من هميشہ حس خوبے دارم!

*گفتـــــ: محال است!*

*گفتمــــ : تو ميدانے زيبايے چيست؟

گفتــــــ: زيبايے تعريف كردنے نيس...حس كردنے ست

*گفتمــــ : انتهاي زيبايے براے تو "خداست" يا "مردم"؟

گفتــــــ: حتما "خـــــــدا"

*گفتمــــ: چقدر بہ اين حرفت ايمان دارے؟

گفتـــــ: نمے دانم!

*گفتمـــــ: پس هيچ گاه مـــــــزه زيبايے را نچشيدے!*

 

 

خدايــــــــا....اين ها چرا نمي بينند اين همه زيبـــ♥ـــايي را؟؟!!

 

 

 

 

>

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 20:31 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

دنیای امروز ما اینگونه شده است :

سرت را پایین بنداز اگر بی عفتی در جامعه دیدی چیزی نگو !
 شاید به مزاق برخی خوش نیاید !

اگر دزد دیدی رویش را بپوشان ممکن است آبرویش برود !


 به بی حجاب لبخند مهربانانه بزن! شاید دلش پاک باشد !!!


امام زمان (عج) در غربت است مهم نیست !



 ما فعلا کار داریم !

 

 

>

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 11:58 ] [ *عــــــــــــــشق مـهدی* ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
**

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد